وضعیت دینی و سنتهای اجتماعی اعراب قبل از ظهور اسلام

و برخی گفته اند: نخستین باری که پرستش سنگها (وبتهای سنگی) در میان فرزندان اسماعیل رائج شد از اینجاشروع شد که مردم مکه سالها بود که از مکه خارج نمی شدند تا اینکه...

وضع دینی و آداب و سنتهای اجتماعی مردم جزیرة العرب قبل از ظهور اسلام

چنانچه در خلال بحثهای گذشته یادآور شدیم و از روی هم رفته روایات و تواریخ نیز بدست می آید، در شبه جزیره عربستان و بخصوص منطقه حجاز دین یهود و مسیحیت و مجوس و نیز مرامهای صابئی و ستاره پرستی و از همه بیشتر بت پرستی پیروان زیادی داشته، که در شهرهای مختلف جزیرة العرب سکونت داشتند.

و در مورد تاریخ ورود این ادیان به جزیرة العرب در تواریخ، نظرها و روایات گوناگونی وجود دارد که نمی توان اظهار نظرقطعی درباره آنها نمود، و چون تحقیق زیاد و رد و ایراد در این باره از وضع تدوین این مقاله خارج است، ما در اینجا قسمتی ازنوشته مرحوم علامه طباطبائی (ره) در تفسیر المیزان که ضمن فشردگی و اختصار، حاوی بیشترین و عمده ترین مطالب در این باره می باشد برای شما نقل می کنیم:

ایشان در ذیل آیات 36-49 سوره هود و داستان حضرت نوح علیه السلام و جریان بت پرستی در جهان، در آغاز انگیزه و علت توجه مردم را به بت پرستی در ضمن چند فصل بیان داشته، وسپس تاریخچه ای از دین صابئین و براهمه و بودائیان و غیره ذکرکرده و آنگاه درباره بت پرستی اعراب و پیدایش این آئین شیطانی در میان ایشان چنین گوید:

اعراب اولین قومی هستند که اسلام با آنان بمعارضه پرداخته و ایشان را از بت پرستی به توحید فرا خوانده است.

قسمت اعظم اعراب در عهد جاهلیت صحرانشین بودند ومتمدنین آنان مانند یمنیها نیز صحرانشینی داشتند و یک سلسله آداب و رسوم مختلط و مختلف که از همسایگان نیرومند خود مثل فارس و روم و مصر و حبشه و هند گرفته بودند و مقداری از آن آداب دینی بود، در بین آنان حاکم بود.

اسلاف و پیشینیان اعراب یعنی اعراب اصلی و ازجمله قوم عاد در «ارم» و قوم ثمود بت پرست بودندبطوریکه خدا در کتاب خود از قوم هود و صالح و اصحاب مدین و اهل سبا در قصه سلیمان و هدهد حکایت کرده است تا بالاخره ابراهیم پسر خود اسماعیل و مادر وی هاجر را بسرزمین مکه که بیابانی بی آب و علف بود و قبیله «جرهم» در آنجا مسکن داشتند آورد و در آنجا ساکن ساخت. کم کم اسماعیل رشد کرد و شهر مکه ساخته شدو ابراهیم، کعبه-بیت الله الحرام-را ساخت و مردم را بدین حنیف خود که اسلام بود دعوت کرد و دعوتش در حجاز واطراف آن پذیرفته شد و حج را برای مردم تشریع کرد که آیه ذیل در ضمن نقل خطاب خدا بابراهیم بطور مجمل آنرانقل می کند:

/و اذن فی الناس بالحج یاتوک رجالا و علی کل ضامریاتین من کل فج عمیق/ (الحج: 27) : یعنی: «در بین مردم اعلام حج کن که پیاده آیند و بر اسبان لاغر اندامیکه ازدره های عمیق می آیند» .

بعدا عده ای از اعراب بر اثر معاشرتیکه با یهودیان مقیم حجاز داشتند یهودی شدند و نصرانیت به پاره ای از اقطارجزیرة العرب و مجوسیت نیز به نقاط دیگر آن سرایت کرد.

آنگاه اتفاقاتی بین آل اسماعیل و جرهم در مکه روی داد که سرانجام به پیروزی آل اسماعیل و بیرون کردن جرهم از مکه و تسلط «عمرو بن لحی» بر مکه و حومه آن منتهی شد.

پس از چندی عمرو بن لحی مریض شد و بدو گفتند:

در «بلقاء» در سرزمین شام چشمه آب گرمی است که اگردر آن استحمام کنی بهبودی خواهی یافت. وی عازم آنجا شد و در آن استحمام کرد و بهبود یافت. و عمرو در آنجاقومی را دید که بت می پرستیدند. از آنها در این باره سئوال کرد. بدو گفتند: اینها معبودانی هستند که ما بشکل هیاکل علوی و افراد بشری درآورده ایم و از آنها یاری می طلبیم و یاریمان می کنند و نیز طلب باران می کنیم وباران می بارد.

این مطلب عمرو را بشگفت آورد و یکی از بتهای آنان را طلبید و ایشان نیز بت «هبل» را بوی دادند و او درمراجعت بمکه «هبل» را روی کعبه نهاد. عمرو دو بت دیگر نیز بنام «اساف» و «نائله» که بنقل «الملل والنحل» بشکل دو زوج و بنقل دیگران بشکل دو جوان بودند بهمراه آورد، و مردم را به پرستش بتها دعوت کرد، و بت پرستی را بین آنان رواج داد. مردم نیز پس ازمسلمانی به بت پرستی برگشتند، اینان را چون پیرو ملت ابراهیم علیه السلام بودند «حنفاء» می نامیدند و این اسم روی آنها ماند، و معنای خود را از دست داد و «حنفاء» اسم اعراب بت پرست گردید.

از عواملی که اعراب را به بت پرستی نزدیک می کرداین بود که یهود و نصاری و مجوس و بت پرستان همگی «کعبه مشرفه» را بزرگ می شمردند و لذا هر کس از مکه کوچ می کرد با علاقه فراوان مقداری از سنگهای حرم رابرای تبرک با خود می برد و هر کجا اقامت می گزید روی زمین قرار می داد و برای تیمن و بلحاظ دوستی کعبه و حرم دور آن طواف می کرد.

روی این علل و اسباب بود که بت پرستی در بین اعراب اصیل و غیر اصیل شایع شد و از اهل توحید کسی ما بین آنان نماند مگر معدودی که قابل ذکر نبودند.

بتهای معروف بین اعراب عبارت بودند از «هبل» «اساف» «نائله» که عمرو بن لحی آورد و مردم را به پرستش آنها دعوت کرد «لات» ، «عزی» ، «منات» ، «ود» ، «سواع» ، «یغوث» و «نسر» . نام این هفت بت درقرآن ذکر شده و پنج تای آخری به قوم نوح نسبت داده شده است.

در کافی سند را می رساند به عبد الرحمن بن اشل نمد فروش که حضرت صادق (ع) فرمود: «یغوث» روبروی کعبه گذاشته شده بود و «یعوق» ، طرف راست و «نسر» طرف چپ.

و در روایت نیز آمده که «هبل» بالای کعبه و «اساف» و «نائله» روی صفا و مروه بودند.

و در تفسیر قمی گوید: «ود» بت طایفه «کلب»-و «سواع» متعلق به «هذیل» ، و «یغوث» از آن «مراد» -و «یعوق» وابسته به «همدان» -و «نسر» بت «حصین» بود.

در بت پرستی اعراب آثاری از بت پرستی صابئین ازقبیل غسل جنابت و غیره و آثاری از برهمائی مانند عقیده به «انواء» و عقیده به «دهر» وجود داشت بطوریکه در بت پرستی بودائی گذشت. خدا می فرماید: /و قالوا ما هی الاحیاتنا الدنیا نموت و تحیا و ما یهلکنا الا الدهر/ (الجاثیة: 24)

یعنی: «چیزی جز زندگی دنیا نیست که می میریم و زنده می گردیم و جز روزگار ما را هلاک نمی کند» ، هر چندبعضی گفته اند این سخن از مادیون و منکرین صانع است.

در آئین بت پرستی اعراب، اندکی از آداب دین حنیف یعنی اسلام ابراهیم (ع) نیز مثل ختنه و حج وجود داشت ولی اعراب این کارها را با سنن بت پرستی مخلوط کرده بودند، مثلا به بت هائی که دور کعبه بودند دست می مالیدند و برهنه طواف می کردند و با این عبارات تلبیه می گفتند:

(لبیک لبیک اللهم لبیک لا شریک لک الا شریک هو لک تملکه و ما ملک) یعنی پاسخگویم، پاسخگویم! خدایا پاسخگویم تو شریکی نداری و غیر از شریکی که از آن توست، مالک اوئی و هر چه او مالک اوست.

بت پرستان عرب چیزهای دیگری نیز داشتند که از پیش خود درآورده بودند مثل اعتقاد به «بحیره» و «سائبه»

و «وصیله» و «حام» و همچنین عقیده به «صدی» و «هام» و «انصاب» و «ازلام» و امور دیگری که در تاریخ ذکر شده (1).

و در کتاب «المستطرف» ابشهی درباره ادیان قبائل عرب همچنین آمده است:

دین نصرانیت در قبائل «ربیعه» و «غسان» و برخی ازقبائل «قضاعة» رسوخ یافته بود، و آئین یهود در «نمیر» و «بنی کنانة» و «بنی حارث بن کعب» و «کندة» وجودداشت، و کیش مجوس در «بنی تمیم» پیروانی داشت واز آنجمله زرارة بن عدی به این کیش درآمده بود، و نیز اقرع بن حابس تمیمی که او نیز مجوس بود...

وی آنگاه در مورد انگیزه بت پرستی و زندقه در میان اعراب قلمفرسائی کرده و پس از ذکر نظریه ای در این باره گوید:

و برخی گفته اند: نخستین باری که پرستش سنگها (وبتهای سنگی) در میان فرزندان اسماعیل رائج شد از اینجاشروع شد که مردم مکه سالها بود که از مکه خارج نمی شدند تا اینکه فشار زندگی آنها را مجبور به مسافرت وپراکنده شدن در شهرها نمود، و روی علاقه ای که به مکه و حرم داشتند هر کدام که می خواستند از مکه خارج شوندسنگی از سنگهای حرم را به منظور احترام به همراه خودمی بردند و هر کجا منزل می کردند و فرود می آمدند آن سنگ را در کناری می گذاردند و اطراف آن طواف می کردند همانگونه که اطراف کعبه طواف می نمودند، واین کار تدریجا منجر به پرستش سنگها و عبادت بتها شد، نسلهای بعدی که آمدند آن سنگها و بتها را معبود خویش دانسته و انگیزه اصلی اینکار را که بدان جهت نیاکانشان پایه گذاری کرده بودند فراموش کردند...

و درباره معتقدات اعراب و عادات و سنن ایشان نیز در-نهایة الارب-قلقشندی آمده است: معتقدات اعراب قبل از اسلام متباین و مختلف بود.

دسته ای منکر آفریدگار و مبدا و معاد بودند و به اصطلاح دهری و طبیعی بودند، و دسته ای دیگر به خدای عز و جل معتقدبودند ولی معاد و قیامت را منکر بودند.

و دسته ای دیگر بتهای قوم نوح را پرستش می کردند، یا خودآن بتها را، و یا اینکه بتهای خود را بدان نامها نام گذاری کرده بودند که از آنجمله:

بت «ود» مربوط به «قبیله» «کلب» بود.

و بت «سواع» از آن «هذیل» و «مدلج»

و بت «یغوث» مخصوص به جمعی از مردم یمن» .

و بت «لات» از آن قبیله «ثقیف» بود.

و «عزی» به قریش و بنی کنانة اختصاص داشت.

و «مناة» مخصوص به اوس و خزرج بود.

و «هبل» بر پشت بام کعبه قرار داشت و بزرگترین بت آنهابود.

و «اساف» و «نائله» بر صفا و مروة قرار گرفته بود.

و دسته ای از آنها نیز متمایل به آئین «صابئین» وستاره پرستان بودند، و طلوع و غروب ستارگان را درآمدن باران وحوادث دیگر مؤثر دانسته، و آنها را در فعالیت مستقل می دانستند.

و دسته ای از آنها فرشتگان را پرستش می کردند.

و جمعی نیز جنیان را می پرستیدند.

و احکام و عاداتی نیز داشتند که شریعت اسلام برخی از آنهارا امضاء کرد و برخی را از بین برد. آنها حج و عمره و احرام وطواف و سعی و وقوف در مشعر و منی را انجام می دادند، و غسل جنابت می کردند، و مضمضه و استنشاق و باز کردن فرق سر، ومسواک و استنجاء و ناخن گرفتن و موی زیر بغل را می ستردند.

و با مادران و دختران خود ازدواج نمی کردند.

و شریعت اسلام این احکام را امضا کرد.

و بر کسی که زن پدر خود را می گرفت عیب می گرفتند، واو را «ضیزن» می نامیدند. و دست راست دزد را می بریدند.

و دو خواهر را با هم ازدواج می کردند که شریعت اسلام جلوی اینکار را گرفت.

و ظهار را طلاق محسوب می داشتند.

و عده وفات زن یکسال بود.

و چون کاری بر ایشان مشتبه می شد برای رفع تردید به نزدکاهنان می رفتند و به پرندگان در کارهای خود فال می زدند، یعنی هنگامی که آهنگ کاری می کردند هر پرنده ای را که می دیدند چه به نام آن پرنده و چه به پروازش از سمت راست وچپ و چه به آواز و صدای آن و بلکه به مقدار صدا و گاهی به جای افتادن و نشستن آن پرنده فال می زدند، که شریعت اسلام همه آنها را باطل دانسته و از بین برد.

................................

1- ترجمه المیزان ج 20 ص 140-143.2- «المستطرف فی کل فن مستطرف» ج 2 ص 88.3- نهایة الارب-چاپ بغداد-ص 408-409.

 

حوزه

افزودن دیدگاه جدید