چند روایت از شیعه در باب شهادت خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها

چند روایت از شیعه در باب شهادت خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها

در اين جا به چند نمونه از روايات و تصريح علما اشاره مي کنيم:

1.    روايتِ ابن قُولُوَيْه قمي (متوفّاي 367 هـ):

لَمّا اُسْرِيَ بِالنَّبيِّ‌صلّي‌الله‌عليه‌وآله إلَي السَماءِ قيلَ لَهُ: ... وَ أمَّا ابْنَتُکَ، فَـتُظْلَمُ وَ تُحْرَمُ وَ يُؤْخَذُ حَـقُّها غَصْباً الَّذي تَجْعَلُهُ لَها وَ تُضْرَبُ وَ هِيَ حامِلٌ وَ يُدْخَلُ عَلَيْها وَ عَلي حَريمِها وَ مَنْزِ لِها بِغَيْرِ إذْنٍ. ثُمَّ يَمَسُّها هَوانٌ وَ ذُلٌّ ثُمَّ لا تَجِدُ مانِعاً وَ تَطْرَحُ ما في بَطْنِها مِنَ الضَرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذلِکَ الضَرْبِ.

 

هنگامي که پيامبرصلّي‌الله‌عليه‌وآله به سوي آسمان سير داده شد، به او گفته شد: ... و امّا دختر تو، پس به او ظلم مي‌شود و [از حقّش] محروم مي‌گردد و حقّش ـ که تو براي او قرار داده بودي ـ ، غاصبانه از او گرفته مي‌شود و در حالي که باردار است، کتک زده مي‌شود و [ظالمان و غاصبان،] بدون اجازه به حريم و خانه او وارد مي‌شوند؛ سپس ذلّت و خواري به وي مي‌رسد و مانعي [در برابر ظلم ظالمان] نمي‌يابد و فرزندي که در شکم دارد، به خاطر ضرب و شتم، فرو مي‌اندازد و او (حضرت زهراعليهاالسّلام) به خاطر همين ضرب و شتم، خواهد مُرد.

(کامل الزيارات، بابُ نوادر الزيارات، حديث 11 .)

2 و 3.   روايتِ ثقةُ الْإسلام محمّد بن يعقوب کُلَيْني رازي (متوفّاي 329 هـ)

 حديث اوّل:

لَمّا قُبِضَتْ فاطِمَةُ‌عليهاالسّلام دَفَـنَها أميرُالْمُؤْمِنينَ سِرّاً وَ عَفا عَلي مَوْضِـعِ قَبْرِها، ثُمَّ قامَ فَحَوَّلَ وَجْهَهُ إلي قَبْرِ رَسُولِ اللهِ‌صلّي‌الله‌عليه‌وآله فَقالَ: ... وَ سَتُنـَبـِّئـُکَ ابْنَـتُکَ بِتَظافُرِ اُمَّتِکَ عَلي هَضْمِها...

وقتي فاطمه ‌عليهاالسّلام جان سپرد، اميرالمؤمنين علي‌ عليه‌السّلام وي را مخفيانه به خاک سپرد و مکان قبر آن ‌بانو را پوشاند و آثار آن را محو کرد. سپس برخاست و به‌ سوي مرقد رسول خداصلّي‌الله‌عليه‌وآله رو کرد و گفت: ... و دخترت چنگْ‌ اندازي ]و اتّفاق] امّتِ تو براي از بين بردنش را به تو خبر خواهد داد.

(الکافي، ج 1، ص 382، با مقدّمه استاد علي اکبر غفّاري، چاپ: المکتبة الإسلاميّه.)

 

حديث دوم:

ابي‌الْحَسَنِ‌عليه‌السَّلام، قالَ: إنَّ فاطِمَةَ‌عليها‌السَّلام صِدّيقَةٌ شَهيدَةٌ...

فاطمه عليها‌السَّلام صدّيقه و شهيد است.( الکافي، ج 1، ص 381 .)

 

4.   روايتِ علي بن بابُويه [والدِ شيخ صدوق] (متوفّاي 329 هـ]

 عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ الْعَبّاسِ، قالَ:

لَمّا حَضَرَتْ رَسُولَ اللهِ‌صلّي‌الله‌عليه‌وآله الْوَفاةُ بَکي حَتّي بَلَّتْ دُمُوعُهُ لِحْيَتَهُ، فَقيلَ لَهُ: يا رَسُولَ اللهِ ما يُبْکيکَ؟

فَقالَ:أبْکي لِذُرّيَّتي وَ ما تَصْنَعُ بِهِمْ شِرارُ اُمَّتي مِنْ بَعْدي، کَأنّي بِفاطِمَةَ بِنْتي وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدي وَ هِيَ تُنادي: «يا أبَتاهْ يا أبَتاهْ»  فَلا يُعينُها أحَدٌ مِنْ اُمَّتي...

وقتي زمانِ رحلت رسول خدا صلّي‌الله‌عليه‌وآله فرا رسيد، چنان گريست که اشک‌هايش، محاسنش را تَر کرد.

به ايشان گفتند: اي رسول خدا! چه چيزي باعث گريه شما شده است؟

فرمود: براي فرزندانم و کارهايي که پس از من، فرومايگانِ امّتِ من با ايشان انجام مي‌دهند، گريه مي‌کنم.

گويي فاطمه دخترم را مي‌بينم که پس از من به او ستم شده و ندا مي‌زند: اي پدر جان! ولي احدي از امّتِ من، وي را ياري نمي‌رساند...

 

5.   روايتِ شيخ صدوق)متوفّاي 381 هـ(

...إنّي لَمّا رَأيْتُها ذَکَرْتُ ما يُصْنَعُ بِها بَعْدي کَأنـّي بِها وَ قَدْ دَخَلَ الذُلُّ بَيْتَها وَ انْتُهِکَتْ حُرْمَتُها وَ غُصِبَتْ حَقُّها وَ مُنِعَتْ إرْثُها وَ کُسِرَ جَنْبُها (وَ کُسِرَتْ جَنْبَـتُها) وَ أسْقَطَتْ جَنينَها وَ هِي تُنادي: يا مُحَمَّداهْ! فَلا تُجابُ، وَ تَسْتَغيثُ فَلا تُغاثُ.

فَلا تَزالُ بَعْدي مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً باکيَةً تَتَذَکَّرُ (فَتَذْکُرُ) انْقِطاعَ الْوَحْيِ عَنْ (مِنْ) بَيْتِها مَرَّةً وَ تَتَذَکَّرُ فِراقي اُخْري وَ تَسْتَوْحِشُ إذا جَنَّهَا اللَيْلُ لِفَقْدِ صَوْتيَ الَّذي (الَّتي) کانَتْ تَسْتَمِـعُ إلَيْهِ إذا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ.

ثُمَّ تَري نَفْسَها ذَليلَةً بَعْدَ أنْ کانَتْ في أيّامِ أبيها عَزيزَةً.

فَعِنْدَ ذلِکَ يُؤْنـِسُهَا اللهُ تَعالي [ذِکْرُهُ بِالْمَلائِکَةِ] فَنادَتْها (فَيُناديها) بِما نادي (نادَتْ) بِهِ مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرانَ فَتَقُولُ:

يا فاطِمَةُ إنَّ اللهَ اصْطَفيکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفيکِ عَلي نِساءِ الْعالَمينَ.

يا فاطِمَةُ اقْنُتي لِرَبِّکِ وَ اسْجُدي وَ ارْکَعي مَعَ الراکِعينَ.

ثُمَّ يَبْتَدِيءُ بِهَا الْوَجَعُ فَتَمْرَضُ فَيَبْعَثُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ إلَيْها مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرانَ تُمَرِّضُها وَ تُؤْنـِسُها في عِلَّتِها.

فَتَقُولُ عِنْدَ ذلِکَ: يا رَبِّ إنّي قَدْ سَئِمْتُ الْحَياةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِأهْلِ الدُنْيا فَألْحِقْني بِأبي؛ فَيُلْحِقُهَا اللهُ عَزَّوَجلَّ بي فَتَکُونُ أوَّلَ مَنْ يَلْحَقُني مِنْ أهْلِ بَيْتي.

فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَکْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَـقْتُولَةً.

فَأقُولُ عِنْدَ ذلِکَ: اللّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَها وَ عاقِبْ مَنْ غَصَبَها وَ ذَلـِّلْ مَنْ أذَلـَّها وَ خَلـِّدْ في نارِکَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَها (جَنْبَـيْها) حَتّي ألـْقَتْ وَلَدَها.

فَتَقُولُ الْمَلائِکَةُ عِنْدَ ذلِکَ آمينَ.

 

... هرگاه که فاطمه را مي‌بينم، به ياد مي‌آورم که بعد از من با او چه رفتاري مي‌شود و همانند اين است که من با او هستم و مي‌نگرم که اهانت، وارد خانه‌اش شده و حرمتش هتک گرديده و حقّش غصب شده و ارثش گرفته شده است. پهلويش شکسته و جنينش سقط شده است.

اين در حالي است که مرا به اندوه مي‌خوانَد؛ ولي جواب داده نمي‌شود و کمک مي‌خواهد و کسي او را ياري نمي‌دهد.

پس همواره بعد از من غصّه‌دار، داغدار و گريان است.

گاهي به ياد مي‌آورد که وحي از خانه او قطع شده و گاهي دوري مرا از خاطر مي‌گذرانَد.

وقتي ظلمتِ شب همه جا را فرا مي‌گيرد، از اين که مانندِ هميشه، صداي مرا ـ که در نماز شب، قرآن مي‌خواندم ـ نمي‌شنود، احساس غربت و تنهايي مي‌کند.

سپس مي‌بيند که حرمتش شکسته شده در حالي که در زمان حيات پدرش عزيز و مورد احترام بوده است.

در اين هنگام است که خداوند متعال، او را با ملائکه مأنوس مي‌گرداند و ملائکه او را ندا مي‌دهند، همان‌گونه که مريم را ندا دادند.

پس مي‌گويند: اي فاطمه! همانا خداوند، تو را برگزيد و پاک و نيکو گردانيد و تو را بر همه زنانِ جهان برتري داد.

اي فاطمه! پروردگارت را همواره عبادت کن و براي او سجده به جاي آور و با رکوع‌کنندگان رکوع نما.

سپس دردهاي او شروع مي‌گردد و مريض مي‌شود.

پس خداوند، مريم را به‌ سوي او مي‌فرستد تا از او پرستاري کند و در بيماري‌اش، با او انس گيرد.

در اين هنگام است که فاطمه ‌عليهاالسّلام دست به دعا برمي‌دارد:

پروردگارا! از زندگي خسته شدم و از اهل دنيا ملول گشتم؛ مرا به پدرم ملحق فرما!

پس خداوند متعال، فاطمه را به من ملحق مي‌نمايد و او اوّلين فرد از اهل بيتِ من است که بر من وارد مي‌شود.

سپس بر من وارد مي‌شود در حالي که غصّه‌دار و داغدار و ناراحت است.

حقّ او را به ظلم گرفته‌اند و او را به قتل رسانده‌اند.

 

در آن هنگام مي‌گويم:

خداوندا! لعنت کن کسي را که به فاطمه ظلم کرده است و عذاب کن کسي را که حقّ او را غصب کرده است و خوار کن کسي را که به او اهانت کرده و حرمتش را هتک کرده است و در عذابِ دوزخت جاودان کن کسي را که به پهلوي او زده و فرزندش را سقط کرده است.

پس در اين هنگام، فرشتگان آمين مي‌گويند.

اَمالي صدوق، مجلس 24 .

 

6.   شيخ طوسي (متوفّاي 460 هـ) از ديدگاهِ متقدّمين اماميّه

 وَ الْمَشْهُورُ الَّذي لا خِلافَ فيهِ بَـيْنَ الشيعَةِ أنَّ عُمَرَ ضَرَبَ عَلي بَطْنِها حَتّي أسْـقَطَتْ...

و [خبر ] مشهور (= پُرآوازه و فراگير) بين شيعه که خلافي در آن نيست، اين است که: عمر به شکم او چنان ضربه‌اي وارد ساخت که سقط [جنين] کرد...

(تلخيص الشافي، ج 3، ص 156، چاپ: مطبعة الآداب، نجف.)

 

7.   روايتِ هارون بن موسي تَلّعُکْبري(متوفّاي 385 هـ)

در کتاب «دلائل الإمامه» مي‌خوانيم:

عَنْ ابي‌عَبْدِاللهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(عليه‌السَّلام)، قالَ: ... وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها أنَّ قُنْفُذاً مَوْلي عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السَيْفِ بِأمْرِهِ فَأسْقَطَتْ مُحسناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذلِکَ مَرَضاً شَديداً، وَ لَمْ تَدَعْ أحَداً مِمَّنْ آذاها يَدْخُلُ عَلَيْها.

 

... و علّت جان باختن آن ‌بانو اين بود که قُنْفُذ ـ غلام عمر ـ ، به دستور او با آهني که انتهاي غلاف شمشير است بر سينه ايشان به شدّت ضربه‌اي زد که در پي آن، محسن را فرو انداخت و از اين جهت، به‌ سختي بيمار شد و اجازه نداد تا احدي از آنان که وي را آزردند، نزدش حاضر شوند.

(دلائل الإمامه، ص 134، ح 43، چاپ: مؤسّسه بعثت، قم.)

 

8.   علّامه حلّي در زمينه مصائب حضرت زهراعليهاالسّلام چنين مي‌نگارد:

وَ بَعَثَ إلي بَيْتِ أميرِالْمُؤْمِنينَ‌عليه‌السَّلام ـ لَمَّا امْتَنَعَ مِنَ الْبَيْعَةِ ـ فَأضْرَمَ فيهِ النّارَ... وَ ضُرِبَتْ فاطِمَةُعليها‌السَّلام فَألْقَتْ جَنيناً اسْمُهُ: مُحسنٌ...

و هنگامي که حضرت ‌عليه‌السّلام از بيعت سر باز زد، سراغ خانه اميرالمؤمنين‌عليه‌السّلام فرستاد و در آن آتش افروخت... و فاطمه‌ عليهاالسّلام مضروب شد و جنيني به نام محسن را فرو انداخت.

(شرح التجريد، ص 376 .)

و...

افزودن دیدگاه جدید