فدک، ذوالفقار فاطمه (س): فدك در خلافت عمر بن عبدالعزيز

 به عمر بن عبدالعزيز اعتراض كردند: تو با اين كار، ابوبكر و عمر را زير سؤال بردى، در حقيقت به آنها نسبت ظلم دادى و ثابت كردى كه آنها «فدك» را غصب كرده اند [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 16/ 278. ]

فدک، ذوالفقار فاطمه (س): فدك در خلافت عمر بن عبدالعزيز

عمر بن عبدالعزيز وقتى به حكومت رسيد [ طبرى: 6/ 427. ] گفت: همه مظالم [ اموالى كه به غير حق از مردم گرفته شده است. ] را رد خواهم نمود. اول چيزى كه رد خواهم كرد، آن چيزى است كه در دست من مى باشد؛ فدك را به فرزندان پيامبر و على برمى گردانم [ كشف الغمه: 2/ 120. ] و به كارگزاران مدينه نوشت كه فدك را به فرزندان فاطمه عليهاالسلام رد كنند. [ تاريخ يعقوبى: 2/ 305، وفاء الوفاء: 3/ 999. ]

 

به اين صورت بود كه فدك بعد از سالها، در دست صاحبان اصلى آن قرار گرفت.

 

اعتراض عمّال:

 به عمر بن عبدالعزيز اعتراض كردند: تو با اين كار، ابوبكر و عمر را زير سؤال بردى، در حقيقت به آنها نسبت ظلم دادى و ثابت كردى كه آنها «فدك» را غصب كرده اند [ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 16/ 278. ]

 

عمر بن عبدالعزيز در جواب گفت: من و شما مى دانيم «فدك» در دست فاطمه عليهاالسلام دختر پيامبر بوده است و پس از آنكه از او گرفتند، آن را مطالبه كرده است.

 

فاطمه عليهاالسلام كسى نيست كه به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نسبت دروغ بدهد، در حالى كه على عليه السلام و ام ايمن و ام سلمه را نيز به عنوان شاهد داشت. در نزد من فاطمه عليهاالسلام راستگو است و ادعايش مقبول است، اگر چه دليل نيز اقامه نمى كرد. چرا كه او بزرگ زنان اهل بهشت است.

 

من امروز «فدك» را به ورثه ى فاطمه مى دهم، و با اين عمل خود را به پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم نزديك مى كنم و اميد شفاعت از فاطمه و حسن و حسين دارم. [ كشف الغمه: 2/ 121. ]

 

اگر در اين عبارت دقت كنيد، به دلائل مختلف معلوم مى شود عمل عمر بن عبدالعزيز، كاملا بر خلاف خليفه بوده است:

 

اول اينكه مورد اعتراض قرار مى گيرد، كه با اين عمل نسبت غصب و ظلم به ابوبكر و عمر داده است.

در صورتى نسبت غصب و ظلم معنى پيدا مى كند كه به عنوان مال زهرا عليهاالسلام به فرزندان زهرا عليهاالسلام بدهد، ولى اگر به عنوان بيت المال بدهد، ثابت نمى كند كه ديگران غصب كردند.

 

دوم اينكه مى گويد: فاطمه عليهاالسلام ادعاى فدك كرد، در نزد من صادق است، و اگر جاى ابوبكر بودم، او را تصديق مى كردم؛ تصديق حضرت زهرا عليهاالسلام به دو چيز بود: هديه و ارث، پس او نيز به اين عنوان پرداخت كرده است. [ البته شواهد ديگرى نيز هست: مثل اينكه او خمس را نيز به بنى هاشم به عنوان اينكه مال آنها مى باشد، پرداخت كرد. تاريخ يعقوبى: 2/ 305. ]

 

عمل عمر بن عبدالعزيز كاملا مخالفت با عمل خليفه دارد و به هيچ تحليلى نمى توان آن را موافق عمل خليفه قرار داد؛ چرا كه خود تصريح به مخالفت با خليفه كرده و مردم زمانش نيز همين مخالفت را فهميده و عده اى خوشحال و گروهى به او اعتراض كردند، اما با تمام اين شواهد خواسته اند عمل عمر بن عبدالعزيز را طبق عمل ابوبكر قرار دهند، به خاطر اين است كه مى نويسند: عمر بن عبدالعزيز خطبه اى خواند: «فدك «فى ء» است كه خدا به رسول خود عطا كرده است و مسلمانها براى آن جنگ نكرده اند.

 

فاطمه عليهاالسلام از حضرت رسول تقاضاى فدك كرد. حضرت فرمود: بر تو اين خواهش پسنديده نيست و من نيز نمى توانم آن را به تو بدهم.

 

پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم درآمد فدك را در ابناء سبيل مصرف مى كرد سپس ابوبكر، عمر، عثمان، و على عليه السلام نيز به شيوه پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و سلم عمل كردند.

 

معاويه آن را به مروان داد و الان به دست من رسيده است، شاهد باشيد كه فدك را به محل اصلى آن برگرداندم.» [ فتوح البلدان: 46. معجم البلدان: ماده فدك. ]

 

معلوم است كه اين كلام با آنچه خود اهل سنت آن را نوشته اند، قابل جمع نيست. چه كسى آن را وارد تاريخ كرده است نمى دانم، اما منشأ نقل و مخالفت آن با تاريخ مسلم و معلوم است.

 

بهر حال ثابت شد كه فدك بوسيله عمر بن عبدالعزيز برگردانده شد و در دست خاندان حضرت فاطمه عليهاالسلام بود، تا آن كه يزيد بن عبدالملك به حكومت رسيد و آن را از خاندان حضرت فاطمه عليهاالسلام گرفت. [ تاريخ يعقوبى: 2/ 306. ]

 

از اين تاريخ به بعد در دست بنى اميه بود، تا آن كه «ابوالعباس سفاح» به حكومت رسيد و آن را به «حسن» از فرزندان حضرت امير عليه السلام، پرداخت كرد و او درآمد فدك را در بين فرزندان حضرت على عليه السلام تقسيم مى كرد.

 

در زمان حكومت «منصور» فرزندان امام حسن عليه السلام قيام كردند، اين سبب شد كه «منصور» فدك را از دست آنها گرفت و وقتى پسرش «مهدى عباسى»، به حكومت رسيد فدك را به «فاطميون» برگرداند و باز «موسى بن مهدى» كه به حكومت رسيد آن را مصادره كرد و از اين زمان تا خلافت «مأمون» در دست حكومت بود. [ وفاء الوفاء: 3/ 999. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 16/ 216. الغدير: 7/ 196. ]

افزودن دیدگاه جدید