اگر اسلام عیبی ندارد و همه عیوب از مسلمانی است، چرا اسلام، مسلمان درست تربیت نمی کند؟

اولا منزه بودن اسلام از همه عیوب، صرف یک شعار نیست. بلکه در هر وادی ای می توان نظر اسلام را در کنار سایر نظرات ممکن قرار داد و با بحثی منطقی و استدلالی نشان داد که نظرات اسلام، بسیار عالی و بدون هیچ گونه عیب و نقص است.

اولا منزه بودن اسلام از همه عیوب، صرف یک شعار نیست. بلکه در هر وادی ای می توان نظر اسلام را در کنار سایر نظرات ممکن قرار داد و با بحثی منطقی و استدلالی نشان داد که نظرات اسلام، بسیار عالی و بدون هیچ گونه عیب و نقص است.

ثانیا اسلام، مسلمان های خوب بسیاری تربیت کرده است. کافیست فقط اندکی به صدر اسلام بنگریم. اسلام جنگ دامنه دار، دو قبیله اوس و خزرج را به کلی ریشه کن کرد و این دو قبیله را در یک گروه به نام انصار جای داد. اسلام وضعیت فحشا در جامعه عرب را ریشه کن کرد و روابط سالم را جایگزین آن کرد. اسلام گروهی که زندگی خود را از راه غارت می گذراندند، به شهر نشینی و تمدن سازی کشاند و جامعه ای که در میان دو امپراطوری، مورد بی مهری تمام بود و فقط به عنوان تبعیدگاهی به آن نگریسته می شد، به آقایی رساند و ... و در هر جایی که مسلمانان به دستورات اسلام عمل کردند، نتایج عالی به دست آوردند.

این رویه به اتمام نرسیده و در هر دوره و زمانی مسلمانانی می بینیم که نمونه بارزی از انسانیت هستند. و دین آنها، سبب اخلاق عالی و شرافتشان شده است.
 

ثالثا اینکه گفته می شود عیوب از مسلمانی است، به معنای عیب داشتن مطلق و فراگیر مسلمانان نیست. بلکه منظور این است که اگر عیبی در جامعه اسلامی دیده می شود، آن عیب ثمره تعلیمات اسلامی نیست. بلکه ثمره عمل نکردن به دستورات اسلام است. به عنوان مثال پایین بودن ساعت کار مفید در ادرات دولتی، تضاد شدید با دستورات اسلامی دارد. کسی که می خواهد به دستورات اسلامی عمل کند، برای کسب درآمد حلال، حق هیچ گونه کم کاری ندارد. و کم کاری می تواند نوعی دزدی به شمار آید. و موضع اسلام در قبال استفاده از مال دزدی و نامشروع روشن است. بنابراین کم کاری ها، ریشه در بی اعتنایی به دستورات اسلام، و عمل نکردن به آن دارد و نمی توان آنها را از فرهنگ اسلامی به شمار آورد.

رابعا زمانی می توانیم از اسلام توقع تربیت بالنده و عالی داشته باشیم که شاگردی کوشا و حرف گوش کن در مکتب اسلام نشسته باشد. و کسانی که از اسلام فقط نام آن را یدک می کشند، و حتی به ابتدایی ترین دستورات اسلام عمل نمی کنند، نمی توان در فرهنگ اسلامی داخل دانست. همانگونه که مثلا در اسلام، تارک نماز، کافر خوانده شده است. (البته اصل ادعای شهادتین در جاری شدن بعضی از احکام اسلامی کافی است. اما این احکام بیشتر برای لطف به دیگر مسلمانان است. تا در زندگی خود راحت تر باشند و مثلا بتوانند از ذبیحه مسلمان ادعایی استفاده کنند و ...)

خامسا صفات منفی بشری، اختصاص به جامعه ای خاص ندارد و متاسفانه اکثر انسان ها، بدان ها مبتلا هستند.  و از استعدادهای عالی خدادادی استفاده نمی کنند و به همین دلیل قرآن در مواضع مکرر، از این خصائص منفی که برای اکثریت است، یاد میکند.

«أَكْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ[مائده/۱۰۳] و بیشترینشان بى ‏خردند.»

«أَكْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ[انعام/۳۷] بیشترینشان نمى ‏دانند.»

«أَكْثَرُهُمْ فاسِقُونَ[توبه/۸] بیشترین عصیانگرانند.»

«وَ ما یَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی‏ مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً[یونس/۳۶] بیشترشان فقط تابع گمانند، و گمان نمى ‏تواند جاى حق را بگیرد.»

افزودن دیدگاه جدید